احتمالا تا وقتی که راهپیمایی 22 بهمن و بعدترش راهپیمایی 25 بهمن از تب و تاب بیفتد.
اول که وبلاگم را در این وضعیت دیدم خندهام گرفت و از خودم پرسیدم چرا؟... من که نوشتههایم بیشتر به چرند و پرند نزدیک است تا نوشتههای مبتذل یا سیاسی. بعد یادم افتاد که هرازگاهی یک سری حرکات بازیگوشانهی سیاسی هم به نمایش گذاشتهام که این حرکات کودکانه به مذاق بعضیها خوش نیامده است. آخریاش هم همین چند پست قبل...روولوشن.
بعدتر بیشتر دوزاریام افتاد که... بعله حتما حقیقتی را از پس پرده بیرون انداختهام و خودم خبر ندارم. (من؟؟؟؟)
مگرنهاینکه حقیقت تلخ است؟ اینطور شد که نشستم تمام آرشیو وبلاگم... دانه دانهشان را خواندم. هرچند چیزی هم نیافتم که بتواند کوچکترین تاثیری بر اذهان جوانان بیبخار!! هممیهنم بیاندازد و برای براندازی جریشان کند.. اما با همین نوشتهها هم یک جورهایی احساس مهم بودن میکنم.
خلاصه کلام اینکه محبوس فیلتر شده ندیده بودیم که دیدیم. میشود یک چیزی تو مایههای فرایند آدیاباتیک !!
بالاخره مملکت در وضعیت حساسی قرار گرفته و ممکن است نور خورشیدی که با تاراندن ابرها به چشمشان تاباندم خطرساز شود.
به عمو فیلی حق میدهم!
* خودمانیم... از عمال اسراییل بودیم و خبر نداشتیم.
** فکر کنم با این پست دیگر راهی برای بخشیدن! و برداشتن فیلترینگ نگذاشتم.