۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

غزلی دیگر


در فراق‌ات خویش را با شعر تسکین می‌دهم

خسرو دل را خیال خام شیرین می‌دهم

پیش آیینه به یاد چین پیشانی تو

می‌زنم تلخنده‌ای و بر جبین چین می‌دهم

ناز چشمان سیه‌‌فامت اگر باید خرید

جام زرینی پر از اشکان سیمین می‌دهم

گرچه زنده است او که هرگز بر دلش عشقی نتافت،

در مغاک گور او را زنده تلقین می‌دهم

این غزل چون عمر من کوتاه گشت و با همین،

ناگزیرم، نیستی، بر خویش تمکین می‌دهم


6 نظر:

مصلوب گفت...

آفرين... روانتر شده قلمت..آفرين

بانو گفت...

میخوانمت .همیشه .
پایم در گچ است دلم در زنجیر !

مصلوب گفت...

آپ نكردي چرا؟

دائی بزرگه گفت...

زمانه سخت گرفته است بر دلم اکنون
رسیده کار به موئی میان ما و جنون

دائی بزرگه گفت...

نانوا هم جوش شیرین می زند
بیچاره فرهاد !!!

دائی بزرگه گفت...

بیت اول واقعا یه الهامه
آفرین !

ارسال یک نظر

» لطفا فینگلیش ننویسید.

» همچنین لطف کنید و در دیدگاه‌تان تنها در مورد همین پست مطلب بنویسید، اگر مطلب دیگری دارید از فرم "تماس مستقیم با من" استفاده نمائید.