چند روز بعد از اینکه یوسا جایزه نوبل ادبیات را از آن خودش کرد، سور بز ("جشن بز نر" به تعبیر جاهد جهانشاهی) را شروع کردم. پیشتر آوازهی ایشان را شنیده بودم اما چیزی ازشان نخوانده بودم. با این کتاب هم مثل زوربای یونانی زندگی کردم. خواندنش بیش از یک ماه طول کشید.
تا اواسط بهمن دیگر کتابی نخواهم خواند چون فصل امتحانات نزدیک است. خوب است هرازچندگاهی هر کتابخوانی دز کتاب خواندناش را بیاورد پایین تا حرصاش برای انجام اینکار بیشتر شود.
نوشتن راجع به کتاب آن هم رمان بسیار سخت است. اول اینکه خطر لوث شدن داستان هست، بعد اینکه میبینی با یک سرچ مختصر آنقدر سایت پیدا میشود و آنها هم آنقدر در جزئیات داستان دقیق شدهاند که دیگر نیازی نیست مثلا من بیایم از سیر خطی یا غیرخطی بودن داستان برایتان بگویم. فقط راجع به ترجمه چیزی که من فهمیدم و نتیجهی مقایسهای که من انجام دادم این بود که ترجمهی جهانشاهی چیزی از ترجمهی کوثری کم ندارد.
با اینکه من اصلا در حد و اندازههای نقد کردن کتابهای کوچک هم نیستم چه برسد به این کتاب و چه میگویم؟ اصلا از توانایی من خارج است، و ضمن اینکه نقد کردن کتاب هم کار بسیار شایسته و بایستهایست (از گفتهی من یک موقع سوءبرداشت نشود)، ولی من بیشتر مایلم کتاب توصیه کنم تا کتاب نقد کنم و از لذت خواندناش بکاهم.
دوست دارم بگویم (به قول منو) آب دستتان است بگذارید زمین و یکی از رمانهای این نویسندهی نابغه را بخوانید. همین.
پ.ن 1: کمکم پاییز دارد پیدایش میشود. آنهم در حالی که چیزی به آغاز زمستان باقی نمانده. این است که میگویند تعاریف ما از چیزها کاملا نسبی است.
پ.ن 2: نمیدانم علیزاده چهطور این همه خشم و جنایت و اندوه و انتقام را ریخته توی "زیر تیغ"اش؟ و نمیدانم "نینوا"یش برای شما هم تداعی کنندهی صحرای کربلا هست یا نه؟
و پ.ن 3: آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر / انتظار مددی از کرم باران نیست (ه.ا.سایه)
1 نظر:
من هم نقد رو دوست ندارم .
ممنون از معرفی
ارسال یک نظر
» لطفا فینگلیش ننویسید.
» همچنین لطف کنید و در دیدگاهتان تنها در مورد همین پست مطلب بنویسید، اگر مطلب دیگری دارید از فرم "تماس مستقیم با من" استفاده نمائید.