۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

غریوی...


غریوی برکشیدم

بر سر مژگانت

که این‌چنین ستاره‌ی نگاهت را

دریغ کرده‌اند:


" از هم باز شوید

تا آفاق صورت معصوم‌اش

از خورشیدی فروزان

بی‌نصیب نماند "



هُش دار

که بر نگاه فسرده‌‌ام

این‌چنین چشم بربسته

دوان در‌گذری

دیده‌ بگشا

تا نگاهم

از نگاهت

یخ باز کند


0 نظر:

ارسال یک نظر

» لطفا فینگلیش ننویسید.

» همچنین لطف کنید و در دیدگاه‌تان تنها در مورد همین پست مطلب بنویسید، اگر مطلب دیگری دارید از فرم "تماس مستقیم با من" استفاده نمائید.